هروقت بلایی سر مومن میرسد او را سبک میکند. قرآن هم میگوید مومن بر روی زمین سبک راه میرود.
وقتی پدر و مادر از روی محبت لباس کثیف بچه را در میآورند و او را به حمام میبرند و میشویند بچه گریه میکند.
خدا هم وقتی با ابتلائات میخواهد بندهاش را پاک کند و لباس تمیز بر تن او کند او چون جاهل است، گریه سر میدهد و ناله میکند.
بر گرفته از وبلاگ حدیث عشق
سلام ببخشید دیر شد
خدا سلام
سلام
خدا دلم خیلی خیلی تنگ شد تو دلت تنگ نشده ؟ امسالم تمام شد .
حاجی ها درحال برگشت هستن
خدا نمی خوای دعوتم کنی ؟ ......
خدا نوبت من کی میشه کی ؟
یعنی انقدر بد هستم ؟
دلت نمیسوزه برام تاکی باید چشم انتظار باشم تاکی
اصلآ گوش میدی
حالا که این طور شد من امشب دعوا دارم
میخوام بدونم چرا یکی باید چند بار بره ( چون پول داره ) ؟
یکی هم فقط تو این فکرباشه که کی دعوتش میکنی
نکن خدا توهم برای پولدار ها ارزش بیشتری می گزاری
اگر تو ، اگر تو خدا فرق بگزاری مردم باید چکار کنند ؟
خدا من کار ندارم دیگه نوبت من شده
دیگه طاغتم تمام شده . برای تو که کاری نداره .خوب منم دعوت کن
خدا
خدا چقدر به عکس کعبه نگاه کنم هی آه بکشم
تا کی به عکس اون گنبد قشنگ نگاه کنم های های گریه کنم
تاکی اسم کوچه بنی هاشم فقط بشنوم.
تاکی تعریف مسجد نبی را بشنوم.
تاکی به عکس غربت بقیع نگاه کنم هی افسوس بخورم
خدا منم دلم میخواد پشت مقام ابراهیم نماز بخونم
خدا تاکی باید صبر بدم
دلت نمی سوزه برام
خدا من دلم میخواد دور کعبه انقدر بگردم تا خسته بشم
خدا...
نمی خوام بگم من گناهان خودم را فراموش کردم.
بی توجه ای به دینم را فراموش کردم.
اما خدا اشتباه کردم.خدا میخوام جبران کنم.
کمکم کن تا دیگه اسیر شیطان نباشم.
بنده تو باشم خدا کمک کن فقط در خانه تو را بزنم.
اینجا گورستان بقیع است، و این خاک گنجینهدار فریادی است که قرنها ارباب جور آن را در سینه ما محبوس کردهاند، و هرچند اشک ما تاب مستوری نداشته است، اما این بار، این بغضی نیست که فقط با گریه باز شود، و این جراحت نه جراحتی است که با مرهم اشک شور التیام یابد.
حکایت بقیع ، حکایت غربت است ، غربت اسلام، و با که باید این راز را باز گفت که اسلام در مدینهالنبی از همهجا غریبتر است؟
خطاب ما اینجا با عاشقان است، و با درد آشنایان، که این حکایت را دیگر، هر دلی تاب شنیدن ندارد. ای چشم، خون ببار، تا حجاب از تو بردارند، و ببینی که این خاک گنجینهدار نور است و مدفن عشق و اینجا، بقعهای است از بقاع بهشت. و آن نفخهای که در بهشت روح میدمد، از سینه این خاک برمیآید، چرا که اینجا مدفن کلیدداران بهشت است.
و اگر حجاب از گوشها و چشمها بردارند، طنین ناله کروبیان را در ملکوت اعلی خواهد شنید، و خواهی دید که چگونه فرشتگان بال در بال جلوههای جاودانی رحمات خاص حضرت حق را بر این خاک گسترانیدهاند.
ای بقیع، ای مطهر، ای رازدار صدیق صدیقه اطهر (س)، و ای همنوای مولا مهدی (عج) آن گاه که غریبانه، آنجا به زیارت میآید، ای بقیع مطهر، ای گنجینهدار نور، ای مدفن عشاق، و ای حکایتگر غربت، براستی این راز را با که باید گفت؛ که اسلام در مدینهالنبی از همهجا غریبتر است؟
ای بقیع مطهر، منتظر باش، اگر آنان توانستند، که نور را در حبس کشند، تو هم غریب خواهی ماند، ای بقیع، با ما سخن بگو، با ما، از رازهای سر به مهری که در سینه داری بگو.
ای بقیع، ای همنوای مولا مهدی (عج) ای رازدار آن یار غریب، بگو آنجا چه میگذرد، هنگامی که او به زیارت قبور میآید؟
بگو، با ما بگو لابد صدای گریه غریبانه آن یار مضطر را هنگامی که بر غربت اسلام میگرید، شنیدهای؟
بگو، با ما بگو که حبیب ما، در رازگوییهای علیوار خویش، و در مناجاتهای سجادانهاش چه میگوید؟
ای تربت مطهر، ای آنکه بر تربت تو، جایجای نشانه پای حبیب و اثر اشکهای غریبانه او باقی است .
اگر آنان توانستند، که برای همیشه شمس را در غربت غروب نگاه دارند، تو نیز غریب خواهی ماند.